حرفهاي ماه مهر
وقتي جانان نقاش مي شود....
دفتر و ماركر نويي را كه از شهر كتاب خريده بودم يك آن دست جانان ديدم... تا خودم را برسانم كارش را كرده است ...
خيلي زود اثر هنري خود را در دفتر نو من ماندگار كرد....
اينهم يك اثر هنري ديگر كه البته من فقط خورشيد خانوم و ابر را در آن تشخيص مي دهم...
جانان و آوا در نمايشگاه گل و گياه
بيماريهاي قلب به روايت جانان...
وقتي «مليجون» مي رود ...
اصولا با رفتن مليجون در خانه ما قيامتي به پا مي شود ... قبل از رفتنش بايد بساط عيش و نوشي براي دلبندان بچينيم تا مراسم بدرقه خيلي دراماتيك نشود...
وقتي جانان مهربان مي شود....
يكي از علاقمنديهاي جانان از همان موقعي كه راه افتاد راندن اجسام چرخ دار بوده و هست. حتي روروكش را به همين ترتيب استفاده مي كرد تا اينكه راه رفتن را ياد گرفت.
مشاور ارشد مامان در امور آشپزخانه
اصولا جانان نظرات ارزشمند و كمكهاي بيدريغ خود را در آشپزخانه دلسوزانه نثار مادر مي كند.
قبل از درست كردن هرغذايي بايد نظرشان پرسيده شود.
بعد از توافق بر سر نوع غذا به سرعت مي رود سر كابينت و پيازي به مادر پيشنهاد مي كند و اگر نياز باشد در مراسم با شكوه پياز خردكني شركت مي كند و اشك مي ريزد...
مراحل پخت غذا را هم بايد گام به گام ببيند... به همين منظور هر چند دقيقه يكبار در آغوش مادر مي آيد تا محتويات دورن قابلمه را ببيند.
هنگام غذاخوردن هم گاه گاهي از جايش بلند مي شود و خودش را به صندلي آوا مي رساند و لقمهاي در دهان خواهر ميگذارد...
چيدن ظرفها در ماشين حتما حتما بايد با كمك جانمادر انجام شود.به خصوص ليوان ها و قاشقها
و باز هم شهر كتاب به كام جانان و مامان!