جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

معجزه‌هاي شيرين من♥♥❤❤❥

شهركتاب؛ اولين قول و قرار مادر-دختري

1392/5/13 12:35
نویسنده : مامان شیرین
1,731 بازدید
اشتراک گذاری

 جانان قشنگم كارهاي خوب زياد مي كند آن‌هم در ازاي گرفتن يك چيز خوب!

اما روزي كه براي تشويق به او پاستيل دادم گفت:« پاستيل نه...! پاستيل نمي‌ههههام... يه چيز اااوب بده! كتاب !»

كتاب مي خواست... آن هم نه كتابهايي كه در كشو دارد و هر كدام را 60 بار مامان خوانده ... 80 بار ملي جون و 20 باري هم بابا!...و البته خودش هم گاهي براي آوا و آقاجون خوانده...و داستان سازي كرده....

دخترم كتاب جديد مي خواهد..... و چه بهتر از اين كه اين دوستي جانان و كتاب روز به روز بيشتر شود!

«فردا مي ريم شهر كتاب!»

 

 

و اين بود كه اولين قرار هميشگي را با دختر بزرگم گذاشتم... از اين به بعد اولين پنجشنبه هر ماه به شهر كتاب مي رويم... « فعلا دوتايي! كمي كه آوا بزرگتر شد... مي شه سه تايي!»

اين هم عكس خوراك فرهنگي اين ماه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مهسا مامان نویان
13 مرداد 92 13:49
سلام عزیزم با اجازتون لینکت میکنم چون دوست دارم دخترای نازت و ببینم شما هم اگه دوست داشتی لینکمون کن


ممنون عزيزم...حتما
ماهرخl
13 مرداد 92 14:05
چه دختر عاقل و باهوشی افرین ! به جای خوراکی از مامانش کتاب میخواد


ممنونم ماهرخ جون!
عاطفه
13 مرداد 92 14:46
چه قرار قشنگی ! مرحبا به این مامان و دختر گل . اومدم یه پست بذارم و برم ولی اینجا رو که دیدم 45 دقیق است که دارم می خونم و هی عقب و عقب تر میرم . خیلی قشنگ بود مامانی . با اجازه لینکتون کردم


ممنون كه ما رو مي خونيد عاطفه‌جون!
زهرا
13 مرداد 92 16:31
سلام به دخملای خوششششششگل و مامان مهربون
ممنون مامانی که برای دخملا کتاب میخری
جانان جیگر خیلی ماههیییییییییی
آوا جونیییییییییییی خبلی عسلییییییییی
ایشالله دانشگاه رفتنتون
بوسسسسسسسسسس برای جیگرطلاها


خيلي لطف داري زهراجون!
مامانی اترین
13 مرداد 92 19:05
سلام مامانی
مشالاه دختره ناز و خوشکلی دارید
خدا حفظش کنه


ممنونم!
مامان امیرعلی
14 مرداد 92 1:33
وای که چه کار خوب و جالبی کردید مامان شیرین


شما لطف دارين!
مامان نفس طلایی
14 مرداد 92 2:14
سلام دوست خوبم ... وای عالیه ... چه قرار خوبی... منم عااااشق کتابم ... چراغ ها را من خاموش می کنم واقعا گیراست من که تا تموم نکردم کنار نذاشتم گرچه که اخرش می شد پخته تر تموم شه ...اما عادت می کنم رو نخوندم ...
این روزا التماس دعا دارم


سلام دوستم! من دو روزه «عادت مي كنيم» رو خوندم... و با همه گرفتاري و مشغلمه دلم نميومد يه لحظه كنار بذارمش... هنوز «چراغها را من خاموش مي كنم» رو دست نگرفتم... مي دونم كه اونم خيلي قشنگه...
negar
14 مرداد 92 18:01
هزار ماشا الله به جانان قشنگم ....
خوب معلومه از چنین مامان با تحصلیلاتی چنین دختر با ادبی هم تربیت میشه ان شا الله یه روز بشنویم که جانان خانومی رفته کتاب های دانشگاهش رو از انقلاب بگیره اونم برای مقطع دکترا...


مرسي عزيزم. لطف داري! بوووس
مامان پريناز
16 مرداد 92 11:05
آفرين مامان و دختر خوب!

ما هم عاشق كتابيم بخصوص دخترك...اگه كار خوبي بكنه ميگم جايزه برات عروسك بخرم يا كتاب؟ميگه كتاب


بوووس براي پريناز جوني كه خيلي كاراش شبيه جانان هست!
ژالــــــــه
19 مرداد 92 13:55
چه کتاب های قشنگی


ممنونم
shimeest
21 مرداد 92 12:35
سلام
وبتون فوق العاده زیباست،لذت بردم
امیدوارم آوا وجانان جون هم همیشه شاد وسالم باشن



ممنونم!
ژاله مامان آیدا
30 مرداد 92 15:15
هزار آفرین به جانان خانوم کتابخون واقعا که کتاب بهترین دوست ماست .آفرین به مامانی گل که دخملی رو تشویق به کتاب خوندن می کنه.


شما محبت دارين مامان ژاله... براي آيدا جووون
.......
30 مرداد 92 15:49
چه وبلاگ زشتی


ممنون از نظرتون!نگاهتونو زيبا كنين تا زيبا ببينين.
معصومه
30 شهریور 92 13:18
عاشق جانانم من بخدا


لطف داري عزيزم!