كوچولوهاي خانه ما
آواي دلنشينمان هم 2 ساله شد.حالا ديگه كوچولوي خانه ما كم كم حرفهايي مي زند كه معنيش را مي فهميم... خواهرش را «نانا» صدا مي زند.
يكي از بازيهاي ما اين است كه آوا روي پايم بنشيند و من كلمه بگويم و او تكرار كند. اول از كلماتي شروع مي كنم كه بلد است:
بگووو دورا: دوآآآآآ...
بگو جانان: نانا...
بگو هاپو: آفوووو...
بگو پيشي: ميووووو(صداي گربه را مي گويد)
بگو شيرين: شيييين
بگو كيوان: بابا!!!
قرار هر ماهمان هم سر جايش است... شهر كتابي كه جانان را عاشق كرده و تازه بعد از برداشتن كتابهايش راه پله ها را در پيش مي گيرد و مي گويد « حالا بريم بالا ماماني كتاب بخره»
صبح ها قبل از رفتن به مهد جانان گلش را كمي نوازش مي كند و مي رود و موقع برگشتن از مهد هم به گلش آب مي دهد.( البته با بطري كه به قول خودش آب اسراف نشود)
طبق معمول هر روز وقتي ملي جون و آوا سراغ جانان مي روند تا به خونه برگردند كمي در حياط مهد تاب و سرسرهبازي مي كنند. اما جانان تازگيها به ملي جون مي گويد: (ملي جون زود بريم خونه گلم تشنهست...)