اين معادلات چندمجهولي بيجواب
تا حالا نشده كه در زندگي اينقدر دچار ابهام و سردرگمي بشم و بايد اعتراف كنم كه مادر بودن سختترين كار دنياست. هر وروجكي براي خودش دنيايي دارد ...
مادر دو تا وروجك كه باشي بايد هميشه در ذهنت دنبال عكسالعملي مناسب شرايط باشي... وقتي نق و نوقهاي يكي شروع مي شود و و همزمان ديگري از سر و كولت بالا مي رود و تو بايد با حوصله اصول تربيتي را با شرايط موجود تطبيق بدي تا كار درست را كرده باشي...برآورده كردن نيازهاي دوتا وروجكي كه در هر ثانيه هركدوم حداقل دوتا خواسته دارند كه بايد به آنها رسيدگي كني ... اينها به كنار مادر كه باشي بايد بتواني هرلحظه آماده باشي كه در موقعيتهاي عجيب و غريب گير كني و البته از كسي هم توقع نداشته باشي كه دركت كند... و از طرف ديگر بداني كه تازه اول راهي و بايد خودت را براي جواب دادن به سوالهاي پيچيدهتر و معادلات چندمجهولي بيشتري آماده كني!
در كنار لحظه هاي شلوغ و موقعيتهاي سخت مادرانه لحظه هايي هم هست كه حاضر نيستي با هيچ چيزي تو دنيا عوضش كني ...مث وقتايي كه محكم بغلت مي كنه و دستاشو دور گردنت گره مي كنه و بهت مي چسبه! ... مث وقتايي كه تو اوج گريه و ناراحتي با ديدن تو ميخنده در حاليكه چشماش داره گريه مي كنه!...مث وقتايي كه فرشتهت آروم خوابيده اما تو با همه خستگيت دلت نمياد چشاتو ببندي و دوست داري باز هم به صورت معصومش نگاه كني...مث لحظه هايي كه نگران مي شي و مي ري كه ببيني دوتايي تو اتاق دارن چيكار مي كنن و بعد وقتي مي بيني با هم مشغول بازي هستن يه لبخند از ته دلت روي لبات مياد... دلخوشيها كم نيست!
دلخوشيها كم نيست...!