دنياي اين روزاي جانان و آوا
سلام سلام ! اگرچه كه ايندفعه يه كم دير اومدم اما باز هم با همه سر شلوغي اومدم بنويسم ... حالا از كجا شروع كنم خدا مي دونه! راستش ديشب عكسا رو آپلود كردم تا بيام سركار و اگه وقت كردم مطالبو اينجا بنويسم... خداييش سركار بيشتر تمركز دارم.
چند شب پيش بعد از اينكه مطمئن شدم جانان خوابيده بلند شدم تا بيام يه سر اينجا و پست جديد بذارم! پاورچين پاورچين اومدم و لبتابو روشن كردم و ... منتظر شدم تا بالا بياد ... وقتي كه لود شد و مي خواستم صفحه رو باز كنم... صدايي شنيدم ... جانان بود كه داشت غر مي زد ... اومد تو هال و با حالت حق به جانب گفت ماماني...! كجا رفتي؟؟؟ بيا بخواب! بيا! هيچي ديگه خاموش كردم و رفتم مث يه بچه خوب كنارش خوابيدم!
آواي قشنگمون هم اين روزا حسابي شيطون شده! و از اول 7 ماهگيش يعني حدود 2 هفته پيش بدون كمك مي تونه بشينه !!! آخ جون چهقدر منتظر بودم كه بالاخره بشينه و از دراز كشيدن راحت بشه بچم!!! دو سه روزي هم هست كه فيگور 4دسوپا ميگيره ولي فقط مي تونه چند ثانيه تو اين حالت وايسه و يه كم عقب بره! اما غلتزنان خودشو به هرجايي كه بخواد ميرسونه! و البته از دندون هنوز هيچ خبري نيست!!! عاشق هر نوع خوردني هست و از دور دهنشو باز مي كنه و به هيچ خوردنياي نه نمي گه ... البته از اين بابت به مامانيش رفته!!!چون بابا و جانان اصلا اينطور نيستن و تو غذاخوردن حسابي سختگيرن!
يكي از بازيهاي مورد علاقه جانان اينه كه همه عروسكا رو بندازه تو تخت آوا و بعد خودشم بپره تو تخت آوا و با آوا بازي كنه و حسابي بالا و پايين بپره! البته قبل از هرچيز هم درخواست مي كنه كه آوا رو بذار تو تختش!!! و اينجاست كه من يا آقاي همسر بايد 6 دنگ حواسمونو جمع كنيم كه آوا اين وسط آسيب نبينه! ااگرچه تو اين عكس آوا قيافه شاكي به خودش گرفته!!! اما معمولا صداي خندههاي هردوتاشون تو اين بازي به هوا ميره!!!!
اينم عكس آوا جوني هست كه غلتزنان رفته زير ميز!!! و درخواست كمك داره!!!
يكي از بهترين صحنه هايي كه ديروز ديدم اين بود كه جانان درحاليكه داشت سيدي بيبي انيشتن مي ذاشت تو دستگاه با خودش اين آهنگو زمزمه ميكرد: «دوست دارم ولي چرا نمي تونم ثابت كنم...» واي خدا يعني اون لحظه پريدم روش و حسابي چلوندمش! دختر خوشگلم از حالا علاقه زيادي به موسيقي نشون مي ده و اين فلوت اولين سازي هست كه به صورت كاملا آماتور ميزنه!
بعضي وقتا هم برس رو به صورت ميكروفن جلوي دهنش مي گيره و ميزنه زير آواز!!!
البته وقتي هم كه بيكار مي شه و خونه ساكته يه دفعه مي گه: « يا زهرا...!» ( بعدا فهميدم كه از پرستارش يادگرفته!!!)