جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

معجزه‌هاي شيرين من♥♥❤❤❥

دنياي اين روزاي جانان و آوا

1391/11/23 11:59
نویسنده : مامان شیرین
1,073 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام سلام ! اگرچه كه ايندفعه يه كم دير اومدم اما باز هم با همه سر شلوغي اومدم  بنويسم ... حالا از كجا شروع كنم خدا مي دونه! راستش ديشب عكسا رو آپلود كردم تا بيام سركار و اگه وقت كردم مطالبو اينجا بنويسم... خداييش سركار بيشتر تمركز دارم.

چند شب پيش بعد از اينكه مطمئن شدم جانان خوابيده بلند شدم تا بيام يه سر اينجا و پست جديد بذارم! پاورچين پاورچين اومدم و لب‌تابو روشن كردم و ... منتظر شدم تا بالا بياد ... وقتي كه لود شد و مي خواستم صفحه رو باز كنم... صدايي شنيدم ... جانان بود كه داشت غر مي زد ... اومد تو هال و با حالت حق به جانب گفت ماماني...! كجا رفتي؟؟؟ بيا بخواب! بيا! ابرو هيچي ديگه خاموش كردم و رفتم مث يه بچه خوب كنارش خوابيدم!

آواي قشنگمون هم اين روزا حسابي شيطون شده! و از اول 7 ماهگيش يعني حدود 2 هفته پيش بدون كمك مي تونه بشينه !!! آخ جون چه‌قدر منتظر بودم كه بالاخره بشينه و از دراز كشيدن راحت بشه بچم!!! بغلدو سه روزي هم هست كه فيگور 4دس‌و‌پا مي‌گيره ولي فقط مي تونه چند ثانيه تو اين حالت وايسه و يه كم عقب بره! اما غلت‌زنان خودشو به هرجايي كه بخواد مي‌رسونه! و البته  از دندون هنوز هيچ خبري نيست!!! عاشق هر نوع خوردني هست و از دور دهنشو باز مي كنه و به هيچ خوردني‌اي نه نمي گه ... البته از اين بابت به مامانيش رفته!!!هوراچون بابا و جانان اصلا اينطور نيستن و تو غذاخوردن حسابي سخت‌گيرن!آخ

 

 

 يكي از بازيهاي مورد علاقه جانان اينه كه همه عروسكا رو بندازه تو تخت آوا و بعد خودشم بپره تو تخت آوا و با آوا بازي كنه و حسابي بالا و پايين بپره! البته قبل از هرچيز هم درخواست مي كنه كه آوا رو بذار تو تختش!!! و اينجاست كه من يا آقاي همسر بايد 6 دنگ حواسمونو جمع كنيم كه آوا اين وسط آسيب نبينه! ااگرچه تو اين عكس آوا قيافه شاكي به خودش گرفته!!! اما معمولا صداي خنده‌هاي هردوتاشون تو اين بازي به هوا مي‌ره!!!!

 اينم عكس آوا جوني هست كه غلت‌زنان رفته زير ميز!!! و درخواست كمك داره!!!

 

 

يكي از بهترين صحنه هايي كه ديروز ديدم اين بود كه جانان درحاليكه داشت سي‌دي بي‌بي انيشتن مي ذاشت تو دستگاه با خودش اين آهنگو زمزمه مي‌كرد: «دوست دارم ولي چرا نمي تونم ثابت كنم...» واي خدا يعني اون لحظه پريدم روش و حسابي چلوندمش! دختر خوشگلم از حالا علاقه زيادي به موسيقي نشون مي ده و اين فلوت اولين سازي هست كه به صورت كاملا آماتور مي‌زنه!

 بعضي وقتا هم برس رو به صورت ميكروفن جلوي دهنش مي گيره و مي‌زنه زير آواز!!!

البته وقتي هم كه بيكار مي شه و خونه ساكته يه دفعه مي گه: « يا زهرا...!» ( بعدا فهميدم كه از پرستارش يادگرفته!!!)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

مژگان
23 بهمن 91 12:40
خیلی ماهن هردوتاشون .


مرسي مژگان جون!
nafi3
23 بهمن 91 13:04
آفرین آوا جونم که میشینی ایشاا... زود چهار دست و پا هم بری


ممنونم نفيسه جون!
مامان پریناز
23 بهمن 91 13:06
ای خداااااااااااااا جییییییییگرررررر عشق طلا بووووووووووس آوا نشسته چه بزرگ شده عزییییییییییزمکاش میشد میچلوندمتتتتتتتت
آی جانان کلک میخواد آبجیشو تو بازی بپر بپر تو تخت ناک اوت کنه هاااااااا
اون عکسشون تو تخت خیلی هوس انگیزه هاااااااااااااا با احساسات ملت بازی نکن که اون دنیا باید جواب پس بدی

چرا کم پیدایی؟؟قرار مدارامون یادت رفت؟؟اونروز رفتم پاساژپردیسان رو پیدا کردم میخواستم چادر احرام بگیرم.یادت افتادم !


سلام مامان پريناز جوني!من سر قرارمون هستم ... اين روزا يه كم سر شلوغم ... راستي چادر احرام هم مبارك باشه ايشاللا به سلامتي!
مامان یزدان
23 بهمن 91 13:14



ممنون
saeedeh
23 بهمن 91 13:47
vaaaaaaaaaaaay khoda hefzeshun kone kheyli mahan


ممنونم سعيده جان!
هانی
23 بهمن 91 13:55
وای که چقدر جفتشون نازن چشم بد ازشون دور باشه همیشه


ممنون هاني جان!
هانی
23 بهمن 91 13:56
وای که چقدر این دوتا دخملی نازن


مرسي عزيزم!
مامان پریناز
23 بهمن 91 14:07
آها یادم میره بپرسم جانان کلا با پوشک خدافظی کرد یا نه؟یادم بده چیکار کردی


هنوز كاملا نه!!!!!!!!! داستان داريم
بهناز مامان نازنین
23 بهمن 91 21:41
کوچولوهای خوشمزه
ترنم
23 بهمن 91 22:37
ماشالله به آوای خوشکلم که میتونه بشینه کوچولویه دوست داشتنی من ٰ،الهی فدای جانان عزیزم که خواهرشم تو بازیهاش راه میده و علاقه به خوانندگی و موسیقی داره خوب دخملمون هنرمنده
عطیه
23 بهمن 91 23:36
چه عکسای خوشگلی.آفرین آوا جونی که میشینی
مینا
24 بهمن 91 17:17
وایییییییییییی این دخمل روسری به سر چقدررررررررر خوردنی شده.
نیکی
24 بهمن 91 21:51
اخه من چی بگم راجع به این دوتا معجزه عزیز؟
واقعا باورم نمیشه اوا انقدر بزرگ شده! انگار دیروز بود به دنیا اومد!


مرسي از محبتت نيكي جون! آره عزيزم خيلي زود گذشت!
مامان اوا
25 بهمن 91 11:28
اوا جونم ماشاله خانم شدی حووووورا که یاد گرفتی بشینی عزیزم شیرین جون من وخواهرم اختلاف سنیمون درست مثل اوا وجانان هستش واز اول بچگی تا الان یادم نمیاد باهم دعوا کرده باشیم به خاطر این اختلاف سنی کم کلی با هم خوش میگذرونیم الان وقتی به دخترم نگاه میکنم گاهی دلم میگره که شاید به خاطر خودم اونو از لذت خواهر داشتن محروم کردم لایک عزیزم


ممنونم از لطف و محبت مامان آوا جون! ايشاللا كه دختر گل شما زير سايه مامان و باباش به بالندگي برسه!
مریم مامان محمد مانی
25 بهمن 91 11:57
ماشالله...........
اوا جون چقدر ناز شده


مرسي مريم جون!
هدی
28 بهمن 91 16:34
وااااااای عزیزم آوا چقدر خانم تر شده ماشالله
ماشالله به دوتاییشون اون بازی که هر دوتاشون میرن تو تخت باید خیلی لذتبخش باشه


مرسي ا محبتت هدي جون! بوس
samira
28 بهمن 91 19:33
aziiiiiiiiiiiizam che axay naziiii


لطف داري سميراجون!
یاسی خاله هیلدا
29 بهمن 91 10:03
ای جوووونم ای جوووونم ماشالا به هردوتاشون
مامان تسنیم سادات
29 بهمن 91 14:25
سلام مامانی سلام جانانم سلام آوا عسلی خوبی مامانی ؟ فرشته ها خوبند ؟ عاشق عکسه فرشته ها روی تختشونم البته تخت آوا خانمی خدا حفظشون کنه این فرشته های ناز و چییییگرو
marjan
29 بهمن 91 23:15
وای خدا آفرین به این دختر هنرمند!با اون چشمای خوشگلش!انشالله قراره یه موسیفیدان بزرگ بشه! وایییییی آوا من دلم ضعف میره براش!خیلی خیلی نازه!هزار ماشالله بهش! برو خصوصی گلم
سمیرا مامان آنیتا
30 بهمن 91 22:37
تبریک به آوا خانومی که تونست بشینه و غلت بزنه بره زیر مبل از تصور صحنه آواز جانان کلی لذت بردم وای که اگه خواننده بشه چه دلبری میشه
آسمانه
1 اسفند 91 2:52
عکس سوم آوا بیییییییییییی نظیییییییییره انقد که سه بار وان یکاد خوندم واسش ... جانان نازنین هم که دیگه داره خانمی می شه واسه خودش هزار ماشالله ... هزاران آرزوی خوب برای زندگی زیبای چهار نفره تون
خواهر فرناز
1 اسفند 91 13:38
سلام یه وبلاگ جدید درست کدم لطفا بیا اونجا برام نظر بندیسید ممنونم ومنتظر نگاه گرمتون هستم بووووووووووووس به دوست جونم اینم ادرسش http://namazrahekhoda.blogfa.com/
نینا
2 اسفند 91 5:15
خدا دخترای گلتو حفظ کنه من هرزگاهی میام وبلاگشونو میبینم دلم باز می‌شه
عمه ي آتنا
4 اسفند 91 9:28
چقدر بزرگ شده ماشاالهشما كه به ما سر نميزنين
فروغ(ردپاهایم)
4 اسفند 91 15:29
بوس برای هردوشون نمیدونم آکادمی رو میبینید یا نه یه خانمی توش هست به اسم ارمیا که منو یاد جانان میندازه همش حس میکنم بزرگ شدنه جانانه هرچند خانمی شما چشمای قشنگتری داره ماشالا
javad
10 اسفند 91 8:30
خداحفظشون کنه