باباکیوان روزت مبارک
امروز پنجشنبه یک روز عالی بود. با مشغلههای کاری که این روزا همسرم داره بعید به نظر می رسید که یک روز کاری رو به خانواده اختصاص بده اما امروز بعد از اینکه من با گل و شیرینی به آفیسش رفتم حسابی خوشحال شد و فارغ از همه دغدغه های کاری پیشنهاد داد که با هم سینما بریم... راستش از وقتی که بچهدار شدیم این بار دومی بود که سینما می رفتیم... فیلم برف روی کاجها که واقعا به دلم نشست ...
بعد از سینما هم باهم خونه اومدیم و بعد از کمی استراحت با نینی ها رفتیم ددر!
می دونین امشب چند بار جانان به بابا کیوانش گفت روزت مبارک!؟ فکر می کنم چیزی حدود ۱۰۰ بار اون هم اینطوری: بابایی روز پدرت مبارک!!!!! :)
قدردانی از یک پدر که تمام سعیاش تو زندگی اینه که آب تو دل خانوادش تکون نخوره و همه اسباب آرامش براشون مهیا باشه واقعا سخته ! اما به هر حال امروز روزیه که حد اقل می شه بهش گفت که آرامش رو تو زندگی مدیون وجود نازنین تو هستیم... و قدرت رو می دونیم!
کیوانم یه روزی میاد که دخترامون بزرگ می شن و اونوقت با دستای خودشون بهت کادو می دن و ازت قدردانی می کنن... این روزها خیلی نزدیک تر از اونی هست که تصورش می کنیم...
کیوانم ممنونم که با صبوری تمام . با همه خستگیهات همیشه و همه جا کنارم هستی ... نمی دونم چی شد و کی اینطور شد اما می دونم که تقریبا ده ساله که آرامش خاطر رو فقط کنار تو احساس می کنم و از خدا می خوام که تا ابد در کنارت باشم .