پنجشنبه هاي خوش
پنجشنبه اي كه گذشت باز هم يه روز خوب بود تا من و جانان بيشتر با هم باشيم. اول از همه صبح زود تا جانان خانومي تو خواب ناز بودن همراه با بابا آوا جوني رو برديم تا واكسن 4 ماهگيشو بزنه! دختر شجاع من فقط چند ثانيه گريه كرد و خيلي سريع يادش رفت...بعد هم رفتيم خونه و سپردمش به مليجون و قطره استامينوفن و كمپرس يخ و بقيه داستانا...
بعد هم بعد هم با كلي نازكشي جانان رو بيدار كردم تا طبق قرار قبلي كه داشتيم به دفتر سينمايي جوزان فيلم بريم تا خانوم شقايقجعفريجوزاني از جانان خوشگلم عكاسي كنه تا ايشاللا عكس خوشگل جانانم روي جلد مجله زيبايي كار بشه! همون جا خانوم خانوما خيلي زود خسته شد و هي كاپشنشو دست من ميداد كه بپوشه و بريم ... سرسره...! و خلاصه با كلي شكلات و بازي سرو ته قضيه رو هم اورديم!
بعد از اينكه كار خانوم عكاس تموم شد بايد به قولم عمل مي كردم و جانان رو مي بردم سرسره بازي...! به همين دليل با يه تير دو نشون زدم و تصميم گرفتم كه با جانان بريم دفتر كارهمسري تا هم اونو سورپريز كنيم و هم جانان بتونه تو پارك كنار دفتر بابايي سرسره بازي كنه! حسابي اون روز به جانان خوش گذشت به خصوص كه شب هم قرارشد كه بريم خونه عزيز و بابا جونش و تفريحاتش تكميل بشه!
خدا رو شكر حال آواجوني هم خوب بود و به لطف قطره استامينوفن و كمپرسهاي پياپي ملي جون آواي خوشگل و نمكي مامان هم اين مرحله از واكسيناسيونش رو به خوبي پشت سر گذاشت!
جانان با اشتیاق داره بیبیانیشتن نگاه می کنه!
جانان این کلاهشو خیلی دوس داره و تو خونه هم سرش می کنه! :ا
اینم آوا خانوم بی دندون با لبهای خندون!
آوا جونی در حال کشف اعضایبدنش!
اینم یه تصویر بامزه از بستنی خوردن جانان!