جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

معجزه‌هاي شيرين من♥♥❤❤❥

آخ جون آتلیه

عزیز مامان امسال اولین سالروز تولدت با شهادت امام علی مصادف شد و من و بابا هم تصمیم گرفتیم که جشن تولدت رو عید فطر بگیریم.  فردای روز تولدت هم آتلیه رفتیم و چیک چیک عکس... . بابا کیوان که مثل همیشه وقت نداشت و سرش شلوغ بود آتلیه نیومد. این طور شد که من و تو همراه با برستار مهربونت راهی آتلیه شدیم.دیدن یه عالمه چیزای جدید توی آتلیه واقعا سرتو گرم کرده بود و من تمام مدت نگران بودم که مث دفعه قبل نشه و کارمون نا تموم نمونه. آخه وقتی ۵ ماهه بودی بردمت فتوبیبی و اینقد گریه کردی که برگشتیم اما با این وجود اما همون موقع هم عکسای نازی ازت گرفتن خوشگل مامان ... خدا رو شکر این دفه خوب سرگرم اسباب بازی های اونجا شدی عکسات خوب از آب دراومد. برستا...
19 مهر 1390

جانان من امروز تو یکسال و یک ماه و یک هفته ای...

قربون شکل ماهت برم... جانانم خیلی کارای خوشگل بلدی چشمک می زنی برام ...موش می شی واسه مامان...بوس می فرستی... دستمال کاغذی برمی داری و دهن خوشگلتو باک می کنی... و تازه ماشینتم با دستمال تمیز می کنی. هر وقت در یخچالو باز می کنم می دویی می یایو۲ تا تخم مرغ برمی داری و فرار... بعضی وقتها هم  از زیر دست و ‍با رد می شی و میای تو یخچال و با یه  خنده ناز از گوشه چشمای خوشگلت منونیگا می کنی و مثلا قایم شدی تا من درو ببندم... الهی که من فدای اون فکر قشنگت بشم. ...
17 مهر 1390

یه شروع خوب

سلام دختر گلم. الهی مامان فدات شه. امروز برات وبلاگ ساختم. می دونم که خیلی وقت بیش باید این کارو انجام می دادم اما گلم منو ببخش که دیر شد...اما هنوزم فرصت هست حالا حالا ها برات بنویسمو بنویسم تا کم کم بزرگ بشی و یه روز خودت بیای اینجا و بنویسی. الهی که من قربونت بشم... امروز تو دقیقا یک سال و یک ماه و یک هفته ای... چه جالب! ...
17 مهر 1390