روزانهای دیگر
با سلام!
بعد از مدتها بالاخره مامان خانوم ما وقت گذاشتن واسه این وبلاگ! حالا اینکه چه طوری از بین عکسهای گریان من اینا رو بیدا کرده . بماند. آخه هر موقع که من دوربین می بینم اولش خوشحال می شم . بنابر این اگه مامان یا بابا سرعت عمل خوبی داشته باشه عکس اولم خندونه. بعدش هم که ...دیگه می دونین.
این عکسا خونه مادرجونم گرفته شده . اونم موقعی که داشتم با باران جون بازی می کردم.
از دیدن این عکس تعجب نکنین . این کار هر روز و هر شب منه. باز کردن در یخچال و فریزر !!!
تازه شکستن چند فروند تخم مرغ و ریختن محتویات یخچال هم که دیگه گفتن نداره!!!
عکس کناریشم که مشخصه . با بابام رفتم حمام و حسابی دارم حال می کنم.
توی این عکس هم بعد از یه حمام گرم مشغول نوشیدن شیر هستم و وقت ندارم که دوربینو از دست مامانم بگیرم!!!