بدون عنوان
جاتون خالی دیشب رفتیم خونه خاله جونم. من اونجا رو خیلی دوست دارم. اونجا یه عالمه براشون رقصیدم. آخه می دونین یکی دو روز اخیر ÷یشرفت بزرگی تو رقصیدم داشتم. قبلا نمی تونستم ÷اهامو تکون بدم و همش بالا ÷ایین می رفتم . ولی حالا حسابی ÷اهامو تکون می دم . خودم که خیلی دوس دارم. نمی دونین مامان بابام چقد خوشحال می شن وقتی می بینن من اینجوری می رقصم.
تازه یه وقتایی حرفم می زنم . اما نمی دونم چرا کسی نمی دونه که من چی می گم!! تا چشمم به خوردنی میفته یکسره می کم به به ...به به... . اما بیشتر از اینکه خودم بخورم می دم بقیه بخورن. وقتی هم که لباسای بیرونمو می ÷وشم می رم جلوی در وامیسمو می گم دد... دد.. بعدشم اینقد عجله می کنم تا با بابا زودتر برم بیرون . آخه مامان خیلی دیر حاضر می شه. تازه وقتی هم حاضر می شه باید شیر و وسایل منم جمع کنه. ما هم می ریم تو ÷ارکینگ و یه کم من رانندگی می کنم تا مامان خانوم بیاد.
راستی دیروز بابام یه بارفیکس خرید و تابی رو که عمو واسم خریده بود و نصب کرد واقعا که تاب بازی خیلی خوبه... دوس دارم!