دلهاي زلال
در پوشاندن لباس مشكي به تن دخترها شك داشتم.دوست دارم دخترهايم انسانهايي آزاد و البته آزاده باشند و راه خودشان را با تفكر و تعقل انتخاب كنند... دوست ندارم اجباري در نوع پوشش برايشان قائل باشم. ارزشها وقتي دروني شد از كوزه برون ميتراود... اما مثل اينكه مسئله حسين(ع) فرق دارد... قلبيتر از آن است كه من نقشي در آن داشته باشم.... دلهاي اين دو تا وروجك زلال تر از اين تفكرات است... با شوق و ذوق پوشيدند و خيلي قشنگ نشستند و همديگر را بغل كردند و زيباترين عكس دونفرهشان را گرفتند.... « ماماني! لباس محرمم كو... بپوشم برم هيئت!» « ماماني من امروز با مليجون لپه پاك كردم كه غذا درست كنيم واسه...
نویسنده :
مامان شیرین
14:39