جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

معجزه‌هاي شيرين من♥♥❤❤❥

دختران من

 اين روزها آواي زندگي ما در آستانه 10 ماهگي با كمك ديوار، مبل يا ميز مي‌تونه بايسته از پله كوچكي كه بين هال و آشپزخونه هست بالا مياد و زود خودش رو با شوق و ذوق به  آشپزخونه مي رسونه . اما موقع برگشتن همونجا دم پله مي شينه و نق مي زنه و تا كمكش كنيم كه پايين بياد... «ماما» ، «دد» و «تيس» رو با يه صداي نازك و دلنشين ادا مي كنه و با چشماي پر مهرش قند توي دل مامان و بابا آب مي كنه ...بجز 2 تا دندون پايين كه يكماه پيش دراورده بود 2 تا مرواريد قشنگ هم رو لثه بالا دراورده و همه چي رو گاز مي زنه... اينم اسمارتيز مامان:     حالا از جانان بگم ...و البته هرچي ه...
31 فروردين 1392

اين معادلات چندمجهولي بي‌جواب

تا حالا نشده كه در زندگي اينقدر دچار ابهام و سردرگمي بشم و بايد اعتراف كنم كه مادر بودن سخت‌ترين كار دنياست. هر وروجكي براي خودش دنيايي دارد ... مادر دو تا وروجك كه باشي بايد هميشه در ذهنت دنبال عكس‌العملي مناسب شرايط باشي... وقتي نق و نوقهاي يكي شروع مي شود و و همزمان ديگري از سر و كولت بالا مي رود و تو بايد با حوصله اصول تربيتي را با شرايط موجود تطبيق بدي تا كار درست را كرده باشي...برآورده كردن نيازهاي دوتا وروجكي كه در هر ثانيه هركدوم حداقل دوتا خواسته دارند كه بايد به آنها رسيدگي كني ... اينها به كنار مادر كه باشي بايد بتواني هرلحظه آماده باشي كه در موقعيتهاي عجيب و غريب گير كني و البته از كسي هم توقع نداشته باشي كه دركت ...
27 فروردين 1392

نوروز 92 به روايت تصوير

  و اينهم پست نوروزي ما: تعطيلات عيد را چگونه گذر انديد؟ البته به روايت تصوير .... جانان و ماني(پسر دايي جانان) جانان و باران( دختردايي جانان) خرم‌آباد- درياچه كيو نمايي از ماسوله جانان توي ماسوله يه كم بي‌حوصله بود و اصلا نمي خواست عكس بگيره! آوا پتوپيچ شده در آلاچيق! فرار از موجهاي دريا آوا هم راننده مي شود....! ...
20 فروردين 1392

آخرین پست سال ۹۱

بهار را به تو تبریک نمی گویم! تو را به بهار تبریک می گویم که از هر بهاری برای من ارزنده‌تری....     عید همه شما دوستان عزیزمون مبارک ! امیدوارم سال ۹۲  سرشار از سلامتی و برکت برای همه شما باشه! ...
30 اسفند 1391

جشن دندوني آوا

بالاخره روز جمعه 25 اسفندماه بعد از 12 روز از جوانه زدن اولين دندون آوا آش دندوني دختركوچولو رو پختيم و براش جشن دندوني گرفتيم... آواي نازنيم الان دو تا دندون تيز و قشنگ داره و دوست داره همه چيز و گاز بگيره! و دوسه روزي هم مي شه كه راحت 4 دست و پا مي‌ره ... و همه جا سرك مي كشه!   توي اين عكس طبق رسم شمالي‌ها و البته بعضي كشورهاي ديگه دور و بر آوا جون چند تا وسيله( قرآن- خودكار- قيچي- دستبند طلا و ...) گذاشتيم كه هر كدومو كه اول برداره ... با علاقمندي و شغل آينده‌اش ربط پيدا مي كنه! البته ربطشو من نمي دونم ولي چون رسم شاديه ما هم اونو برگزار كرديم...  دختر نازنينم خودكار رو برداشت و احتما...
27 اسفند 1391

فقط خسته‌ام...

امشب برای آوای ناز مامان و بابا جشن رویش اولین دندانش را جشن گرفتیم... امشب خیلی خسته‌ام فقط و فقط اومدم اینجا که بنویسم قشنگ مامان - آوای خوبم مبارکت باشه ! فعلا خسته‌ام و فقط یک عکس براتون می ذارم... شاید به زودی عکسای بیشتری گذاشتم! ...
26 اسفند 1391

عكسهاي آتليه نيلچي از جانان

بالاخره بعد از 2 ماه عكساي جانان حاضر شد و البته نسبت به نمونه هايي كه از اين آتليه ديده بودم خيلي خوب نشدن :(  البته من در يك گفتگوي مفصل اين قضيه رو به مديريت آتليه هم گفتم. واقعا انتظارم بيشتر از اينا بود... حالا قرار شده دوباره از جانان عكاسي كنن.  خود آقاي بامداد قول داد كه خودش از جانان عكس بگيره و رضايت 100 درصد ما رو جلب كنه... ! ايشاللا كه همينطور باشه!آوا جوني هم فردا وقت آتليه داره. فردا ميريم استوديو فيليك! براي ديدن عكسا به ادامه مطلب سر بزنين!   ...
22 اسفند 1391

يه 5شنبه خوب

پنجشنبه‌اي كه گذشت همراه با جانان رفته‌بوديم نمايشگاه غنچه‌هاي شهر كه در برج ميلاد برپا بود. نه من و نه جانانم تا حالا برج ميلاد نرفته بوديم و اين بهانه خوبي بود كه اونجا رو هم از نزديك ببينيم و البته خيلي هم قشنگ بود. از همون غرفه اول جانان نشست و شروع كرد به بازي كردن و همين شد كه ما يكساعت تو اولين غرفه مونديم!!!!!!!!!   عسل ناز مامان نقاشي كشيدن رو هم خيلي دوست داره  !!!!   و گاهي هم در مورد نقاشي‌هاش توضيحاتي هم ميداد كه متاسفانه من نميفهميدم چي مي‌گه!!!!!   جانان با جديت و دقت خاصي نقاشي مي كرد!!!!!!!!!   اينم نقاشي خانوم خانوما....! جالب ا...
14 اسفند 1391

صد روزه كه آوا پيشمونه!!!

دو روز پيش آواي قشنگمون 100 روزه شد. روزها و لحظه ها دارن تند و تند ميگذرن و دغدغه‌ها خيلي زود برامون خاطره مي شن. دختر قشنگم، آوا جان؛ برات آرزو مي كنم كه يكبار ديگه اونم توي 100 سالگيت عدد 100 روي شمعت بذاري و تولد 100 سالگيتو با خونواده پر جمعيتمون جشن بگيري!!! و البته به ياد مامان و بابا هم باشي....... آوا جوني ببخشيد كه جانان جون شمعاتو فوت كرد!!! آخه جانان عاشق تولد هست. زودتر خودت فوت كردنو ياد بگير تا شمعاي تولدتو خودت فوت كني عزيزم!!!!   ...
14 اسفند 1391