جانانجانان، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

معجزه‌هاي شيرين من♥♥❤❤❥

فدای خستگیهات...

جانان خوشگلم بعد از برگشتن از آتلیه اونقدر خسته بود که روی مبل پهن شد و به خواب ناز رفت.  بر عکس همیشه که به سختی باید ظهرا بخوابونمش.....     ...
14 مرداد 1391

جانان در آتلیه نیلچی

امروز برای جانان وقت آتلیه نیلچی گرفته بودم. البته قرار بود که هر دو تا فرشته های گلمو با هم ببرم آتلیه. اما  بعد تصمیم گرفتم تا یه نوبت دیگه این کارو کنم. چون از یه طرف جانان رو می خواستن عکاسی تبلیغاتی کنن  و از طرف دیگه من و پدرش نمی خواستیم عکس بگیریم. میدونین که تو اینجور مواقع باباها سرشون شلوغه و وقت اینجور کارا رو ندارن!!!!! ایشاللا به زودی ۴ تایی می ریم آتلیه. وقتمون ساعت ۱۰ بود.۹ صبح خانوم خانوما رو بیدار کردم و آماده شدیم و راه افتادیم. وقتی رسیدیم آتلیه گفتن ببر طبقه ۳ موهاشو یه دیزاین خوشگل کن. بگذریم که موهای دخترم خودش خوشگل بود....! بعد از درست کردن موها رفتیم آتلیه و لباسای خانوم گلو تنش کردمو تو دکورای مختلف عکس...
10 مرداد 1391

روزانه های جانان و دلان

این روزا داره مث برق می گذره و فرشته کوچولوی ما روز به روز بزرگتر می شه... ۲۴ روزگی دلان   وقتی که مامان تو آشپزخونه کار داره دلان رو می ذاره رو کابینت تا از دست من در امان باشه... من که کاریش ندارم... فقط می خوام بوسش کنم... دستشو بگیرم... بغلش کنم..... خوب خواهر کوچولومه ... دوسش دارم ...
8 مرداد 1391

یادش به خیر

عزیز دل مامان تو این عکس نه ماهه هستی. امروز که چشمم به این عکس افتاد یه دفعه ای دلم گرفت.... از اینکه روز به روز داری بزرگ وبزرگتر می شی خوشحالم. اما گاهی هم دلم می گیره که دیگه روزهای گذشته برنمی گرده و من جانان گلم رو تو این سن نمی بینم. خیلی بیشتر باید این لحظه ها رو ثبت کنم. تا همه این روزا تو یاد و خاطرم بمونه و برای تو حفظش کنم. مامانی تو رو خدا بذار بیشتر ازت عکس بگیرم. ...
5 تير 1391